من در اين تاريکي فکر يک بره روشن هستم که بيايد علف خستگي ام را بکند
من در اين تاريکي امتداد تر بازوهايم را زير باراني ميبينم که دعاهاي نخستين بشر را ترک کرد
ابر ها رفتند،يک هواي صاف،يک گنجشک،يک پرواز
دشمنان من کجا هستند
فکر ميکردم در حضور شمعداني ها شقاوت آب خواهد شد
در گشودم قسمتي از آسمان افتاد در ليوان آب من،آب را با آسمان خوردم!!!
سخنرانيتو بخورم حاج موجي