تاملاقات خدا ٰ ان تقوموا لله ٰ...
میخ، خراش، خاموشی تو می ترسم از آوای خشن آنها درشعرم بخصوص صدای خاموشی تو با من سخن بگو!! یک دریا سکوت در نگاه آشفته ی تو موج میزند، میترسم از صدای رعد چشمانت، آرامشم را بهم میریزند. درمن بمان، بگذار در تو بمانم... موضوع مطلب : هدیه ای تقدیم به تنها امیرعالم هستی ،حیدر کرار ،علی بن ابی طالب(ع) ان شاالله که بپذیرند. سروده شده در قم - ایام عیدقربان تا عید غدیر شکر که از دولت رضوان شدیم /در حرم ساقی مستان شدیم گرچه که مدهوش می کوثریم / حافظ آئینه ی قران شدیم شاه نجف زاده ی عرش خدا / با قدمت بی سروسامان شدیم از سر شوق دل دریایتان / دسته ای از قطره ی باران شدیم برده ام و گمشده ی چاه خود / از کرمت یوسف کنعان شدیم عالم امکان همه دیوان توست / ما غزل دست به دامان شدیم کوفه که رفتیم سیاحت ولی / زائر آن چاه وبیابان شدیم شرم از این غفلت وجاماندگی / ماهمه نامرد به میدان شدیم از نقدهای شما به شعرم بسیار خوشحال میشم موضوع مطلب : گرچه با مهر نگاه تو زمین گیر شدم / شادمانم که به زندان تو زنجیر شدم مجلس بزم و می وکام بگو پا گیرد / من به میخانه ی چشمان تو پاگیر شدم غصه ات میشکند بغض گلوگاه مرا / با ترک های دلم ماندم وتکثیر شدم دل گرفتار تو و قافیه را باخته ام /همچو شعری که درین قافیه تقدیر شدم ساعت عمر عجب میل دویدن دارد / غافل از اینکه من از ثانیه ها سیر شدم آخرین جمله ی خود را به قفس خواهم گفت / بی سبب نیست که من جز اساطیر شدم از نقدهای شما به شعرم بسیار خوشحال میشم موضوع مطلب : شعری تقدیم به حضرت زهرا (س) - سروده شده غروب عرفه حرم حضرت معصومه(س) خمیده گشته ام امشب به پای دفتر خود / که جمله ای بنویسم برای مادر خود هواهوای خودش بود خوب فهمیدم / که داده اذن قلم را به پای محضر خود دعا برای دل خسته ام نگه دارید / اگر نشدکه دمی از نگاه محشر خود اگر که دامن یوسف شفای چشمی شد / شفیع عالم هستی شدی به معجر خود نشسته ام به کناری و فکر آنم که / چگونه آن شب تاریک، بال مرمر خود، شکسته ای و چو شمع به زیر بارانی / نمیزنی نگهی بر نگاه حیدر خود... از نقدهای شما به شعرم بسیار خوشحال میشم موضوع مطلب :
شعری درباره امام زمان (عج) ان شا الله که مورد قبول باشد. برگرفته از غزل زیبای دیوان جناب حافظ شیرازی: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را / به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت/ کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب /چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است / به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم/ که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم / جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ / که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
......................................................................................................... اگر حافظ ببیند آن جمال آسمانی را / به خال هندیش بخشد زمینی را زمانی را
بگو می نه،میستان نه، بگوگلگشت ورکنی نه / به یک لحظه کنارش میدهم جان وجوانی را
عجب بردی تو از ما دل، نگار شوخ شهرآشوب / فقط ما نه، که آن لولیِ شوخِ ترکمانی را
ز عشق ناتمام ما جمال نور مخفی شده / ببار ای ابر روحانی بپا کن میهمانی را
من از آن حسن یوسفرنگ چشمان تو میدانم / که عشق از پرده ی عصیان برون آرد جهانی را
تو ای آرامش جانم بیا ومستجابم کن / که صد دشنام بادا این دعاهای زبانی را
بیا مهدی ،می مستی، بهار عالم هستی / که برپای تو افشاند فلک لعل یمانی را موضوع مطلب : اولین شعر بنده که هرچند ضعیفه ولی خیلی به اون علاقه دارم.
دیشب پریدم ورفتم به خواب او / یادم کشید سمت سوال وجواب او او پرسشی کشید زخنجر زدش به دل / گفتم که نیست رسم رفاقت جواب او او پر به شب کشیده ز روزش چه انتظار / شایدکه صبر بدرد شبنقاب او جالکه های پای من ای روز صاف شد- / در جای پای نگاه خراب او باراه رفتن قلبم شکست وریخت - / لیوان خالی اشک وشراب او از نقدهای شما به شعرم بسیار خوشحال میشم موضوع مطلب : نوشته شده در تاریخ 19/ 5/ 1386 1:25بامداد به نام کسی آغاز میکنم که آرامش دهنده ی صبوح است ومفرح روح، به نام جل و جلاله ئکه جلال وکرمش مرا مبهوت نموده است . بار الها مرا یاری ده که این کشتی گرفتار در طوفان سهمگین را ، ازین دریا برهانم وبه ساحل سعادت کناره گیرم، الهی کجا روم که از تحت سلطه ی ظالمانی که در وجودم هستندر هایی یابم؟! ظالمی چون نفس که هر دم مرا از تو دور میسازد. خداوندا مرا دریاب که بسیار تنهایم وپشتوانه ای جز تو ندارم ، در کلام و اعمالم آن اندازه از نور خود ببار که هیچ غیری جز تودر آن نماند ونیرویی عنایت فرما تا تمام ذرات وجودم برایتان ارزانی شود از مال وجان وآب و آم و هر چه که برایم ارزش زیادی دارند... که تویی میعادگاه من فی یوم الحساب، الهی فقط با نام تو این قدمهای لرزان را بر میدارم. موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها
آمار وبلاگ
فرم تماس امکانات دیگر |