برای نیما...
حباب شیشه ای حرف ما غبار آلود/
و قلب صاف تو از شعرمان ندارد سود
چه افتخار و سروریست , خانه ی ما شد /
میان قلب لطیفی که کوچه ی غم بود
مسیرسبز دلت را قدم قدم خواندم /
تو جویبار زلالی کشیده ای تا رود
تو آن سپید سپهری به وزن نیمایی /
و در دلم اخوانی ولی چه نامحدود
نوای گرم لبت را نخوانده ام اما /
کمند زلف توهم میکشد مرا , بدرود...
موضوع مطلب :