سال سیاه حادثه برما رقم که خورد /
هرشب دلم برای خودش آه میشمرد
باران غصه های دل ارغوانیم /
بارید دفتر غزلم را کشید وبرد
این تکه های قایق پهلو گرفته ام/
آخر کنار ساحل دیدار،جان سپرد
دنیا که دار معرکه های نمایشیست/
ازبازی حیات وزمانش بگو چه برد؟!
اینجا دگر مجال نفس هم بریده است/
باید نشست وخاطره ها را شمرد ومرد
تنها امید تابش روی تو در افق /
تنگ غروب خستگیم را نموده خرد...
از نقدهای شما به شعرم بسیار خوشحال میشم
موضوع مطلب :