سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاملاقات خدا ٰ ان تقوموا لله ٰ...
به سایت ما خوش آمدید

 

هیچ شعری مرا به اندازه دفتر سپیدم به وجد نمی آورد
 در هر وزنی که بخواهم برایم میسراید وهیچ گاه ابیاتش پایان نمی یابند
درلابلای خطوط موزونش مینشینم وشعرهای سپید نهفته شده در تار پودش را میخوانم
فرش سپیدشعر هایم فقط بر چشمانی که به روشنی آفتاب مینگرند تن نشان میدهند
چون تارو پودشان با رنگهای سپید نقاش شده است...
و من همیشه میدانستم که هر چه زیباتر به آن خطوط بنگرم ،
آنها هم زیباتر،شفاف تر و آرام تر برایم میسرایند
شبها گاه تاسپیدی سحر مرا مجذوب خود میکنند،
آنها میخوانند ومن مینویسم
وتمام این سالها فقط وفقط یک درخواست از من داشتند؛
و اینکه تنها هستند ،
کسی با آنها نیست،
وآنها دلباخته قلم  شده اند،
ومن هیچگاه قلم را از آنها دور نسازم...




موضوع مطلب :

جمعه 91 بهمن 6 :: 8:23 عصر

 

اتاق کوچکی دارم ،
و تخت خوابی حقیر
دفتری سپید،
و قلمی استوار
همین است تمام زندگی من!
اگر چیز دیگری یافتید،
مرا با خبر نکنید!
چون که دنیا وعقبای من کامل شده اند...




موضوع مطلب :

جمعه 91 بهمن 6 :: 8:19 عصر


سال سیاه حادثه برما رقم که خورد /
هرشب دلم برای خودش آه میشمرد
باران غصه های دل ارغوانیم / 
بارید دفتر غزلم را کشید وبرد
این تکه های قایق پهلو گرفته ام/ 
آخر کنار ساحل دیدار،جان سپرد
دنیا که دار معرکه های نمایشیست/
ازبازی حیات وزمانش بگو چه برد؟!
اینجا دگر مجال نفس هم بریده است/
باید نشست وخاطره ها را شمرد ومرد
تنها امید تابش روی تو در افق  /
تنگ غروب خستگیم را نموده خرد...


 

از نقدهای شما به شعرم بسیار خوشحال میشم




موضوع مطلب :

پنج شنبه 91 دی 28 :: 12:51 صبح

برای نیما...
حباب شیشه ای حرف ما غبار آلود/
و قلب صاف تو از شعرمان ندارد سود
چه افتخار و سروریست , خانه ی ما شد /
میان قلب لطیفی که کوچه ی غم بود
مسیرسبز دلت را قدم قدم خواندم /
تو جویبار زلالی کشیده ای تا رود
تو آن سپید سپهری به وزن نیمایی /
و در دلم اخوانی ولی چه نامحدود
نوای گرم لبت را نخوانده ام اما /
کمند زلف توهم میکشد مرا , بدرود...




موضوع مطلب :

یکشنبه 91 دی 24 :: 2:32 عصر

 

خط های سپید دفترم  مرا رها نمیکنند وبه تابش دستانم خیره شد اه  اند

وسراغ نام تورا ازخیال من میگیرند آنها سالهاست چشم به راه گامهای لطیف

توهستند ومن چه جوابی دارم غیر انکه توقدم بگذاری برقله ی قلم هایم و

بنشینی کنار جویبار دفتر سپیدم که هیچ گلی در دشت سپید خطوطش نمیروید

حتی رنگین کمان شعرهایم هم سپید نقاشی شده اند آنها میدانند که با

یک گل هم بهار میشود پس تن به هراسمی نشان نمیدهند وتنها جان به

نام تو تقدیم میکنند به خط وخال تو دل میدهند ودرخط توگام بر میدارند

پس ببار بر این خطوط بی سر پناه که سالهاست منتظر آغوش گرم نام

توهستند بیا و بهارمان کن وبدرخش و رنگ کمان هستیمان را رنگین کمان کن

آنها به من میگویند که فقط گام نام تو لایق این عرش سپید وموزون وابدیست 

وتخت را بنا نهاده اند پس  بیا ای نوای آهنگین خطوط من ...

آه که وصف عیش هم نصف عیش است

چون گه هنوز نام تو بردفترم ننشسته  ولی کام روی تو را چشیده ام

ودیگرطاقتی بیشترازاین نیست....




موضوع مطلب :

یکشنبه 91 دی 17 :: 12:34 صبح

شعری تقدیم به پیامبر عزیز خداوند متعال حضرت یوسف (ع)

عذر یوسف قلمم برتو فقط می تازد    /غزل ومثنوی وقطعه ی نو می سازد

شاه بیت غزل یوسفی ام مغرورست      / غافل از اینکه زحسن تو به خود می نازد

به همان گوشه ی ابروی کمانت یوسف     / ساحت عشق به دیدار تو دل می بازد

وبه یک تابش چشمان مه کنعانی      / قمر از پرده ی  افلاک سری افرازد

چشم لیلا که دراین معرکه مجنون تو  شد / به نظر بازی ایمان تو می پردازد

حسن یوسف نتوان گفت به صدبحر وغزل  / حافظ از نظم جمال تو قلم اندازد

از نقدهای شما به شعرم بسیار خوشحال میشم




موضوع مطلب :

پنج شنبه 91 دی 7 :: 12:18 صبح

با سلام  این تحقیق بنده خلاصه ای از مسائل مربوط به دوران نوجوانی وبلوغ هست

که به صورت کلی وبدون ترتیب خاصی از منابع مختلف بدست آوردم

حتما نوجوانها بخوننش...

وان شاالله دعا کنیدکه کاملش کنم وبهش نظم بدم.

 

لینک دانلود مقاله (مسائل جنسی دوران نوجوانی)




موضوع مطلب :

دوشنبه 91 دی 4 :: 2:8 عصر

میخ، خراش، خاموشی تو

می ترسم از آوای خشن آنها درشعرم

بخصوص صدای خاموشی تو

با من سخن بگو!!

یک دریا سکوت در نگاه آشفته ی تو موج میزند،

میترسم از صدای رعد چشمانت،

آرامشم را بهم میریزند.

درمن بمان،

بگذار در تو بمانم...




موضوع مطلب :

دوشنبه 91 آذر 27 :: 5:9 عصر

هدیه ای تقدیم به تنها امیرعالم هستی ،حیدر کرار ،علی بن ابی طالب(ع) ان شاالله که بپذیرند.

سروده شده در قم - ایام عیدقربان تا عید غدیر


شکر که از دولت رضوان شدیم   /در حرم ساقی مستان شدیم

گرچه که مدهوش می کوثریم      / حافظ  آئینه ی قران شدیم

شاه نجف زاده ی عرش خدا         / با قدمت بی سروسامان شدیم

از سر شوق دل دریایتان          / دسته ای از قطره ی باران شدیم

برده ام و گمشده ی  چاه خود     / از کرمت یوسف کنعان شدیم

عالم امکان همه دیوان توست    / ما غزل دست به دامان شدیم

کوفه که رفتیم  سیاحت ولی       / زائر آن چاه وبیابان شدیم

شرم از این غفلت وجاماندگی     / ماهمه نامرد به میدان شدیم

از نقدهای شما به شعرم بسیار خوشحال میشم




موضوع مطلب :

یکشنبه 91 آذر 26 :: 11:14 عصر

گرچه با مهر نگاه تو زمین گیر شدم         /  شادمانم که به زندان تو زنجیر شدم

مجلس بزم و می وکام بگو پا گیرد           /  من به میخانه ی چشمان تو پاگیر شدم

غصه ات میشکند  بغض گلوگاه مرا           /  با ترک های دلم ماندم وتکثیر شدم

دل گرفتار تو و قافیه را باخته ام               /همچو شعری که درین قافیه تقدیر شدم

ساعت عمر عجب میل دویدن دارد            / غافل از اینکه من از ثانیه ها سیر شدم

آخرین جمله ی خود را به قفس خواهم گفت / بی سبب نیست که من جز اساطیر شدم

از نقدهای شما به شعرم بسیار خوشحال میشم




موضوع مطلب :

شنبه 91 آذر 25 :: 11:25 عصر
<   1   2   3   4   5   >>   >   
درباره وبلاگ


پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 49
  • بازدید دیروز: 20
  • کل بازدیدها: 185469
فرم تماس
نام و نام خانوادگی
آدرس ایمیل
امکانات دیگر

 ذکر روزهای هفته